مجبور بودیم خیلی رعایت کنیم

به گزارش آسانسور، به گزارش خبرنگار خبرنگاران در گلستان، سیده محدثه حسینی بانویی شاعر اهل مینودشت و مسئول مرکز گالیکش و کارمند کانون پرورش فکری بچه ها و نوجوانان در استان گلستان است. او مدرس دانشگاه و دانش آموخته دکترای ادبیات فارسی و عضو هیئت مؤسس انجمن شعر و ادب بیدل و دبیر محفل ادبی کتابخانه عمومی مینودشت و عضو شورای راهبردی شعر گلستان بوده و تا به امروز در کنار داوری و همکاری با نشریات و کارشناسی شعر انجمن های ادبی کانون پرورش فکری کشور؛ جوایزی متعددی در عرصه ملی و بین المللی را از آن خودکرده و در کارنامه سال ها فعالیتش انتشار کتاب هایی چون مجموعه غزل ریل های کاغذی و بن بست یعنی آسمان به چشم می خورد.

مجبور بودیم خیلی رعایت کنیم

با سیده محدثه حسینی به بهانه انتشار کتاب جدیدش با عنوان مثل چای صبحانه درباره این مجموعه غزل و بانوان شاعر شهرستان مینودشت و شعر معاصر کشورمان به گفت وگو نشستیم که در ادامه ازنظر مخاطبان می گذرد.

کتاب مجموعه غزل شما با عنوان مثل چای صبحانه در تابستان امسال هم زمان با پاندمی ویروس کرونا روانه بازار نشر شد. لطفاً کمی درباره این مجموعه شعر و شرایط نشرش و میزان استقبال از آن در روزهایی کرونا بگویید؟

مجموعه شعر جدیدم با عنوان مثل چای صبحانه از انتشارات آثار برتر بوده که در آن 42 غزل در 87 صفحه با موضوعات عاشقانه، اجتماعی و اعتقادی و... به چاپ رسیده است و با توجه به شرایط کرونا زده این روزها با حمایت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و کتابخانه عمومی شهرستان مینودش به صورت مجازی از آن رونمایی شد.

خدا را شکر که پیش از شیوع این ویروس و خانه نشین شدن مردم این وجه از تکنولوژی تقویت شده بود و دسترسی ها و احوال پرسی ها را برای مردم آسان تر کرد. این کتاب توسط ناشر در وب سایت نبض هنر به فروش گذاشته شده و البته بسیاری از کتاب فروشی های کشور و استان نیز در عرضه این اثر به علاقه مندان همکاری دارند.

اما به هرتقدیر قطعاً بازار کتاب با توجه به شرایط فعلی متحمل آسیب هایی شد که می بایست با مدیریت صحیح و تبلیغ مناسب در فضای مجازی جهت عرضه و فروش کتاب اقدام گردد.

به شخصه نیز به وسیله صفحه شخصی ام در اینستاگرام و پست کتاب برای خریداران در جهت توزیع کتابم اقداماتی داشته ام.

لطفاً کمی درباره شعر در شهرستان مینودشت و حضور بانوان در این عرصه و تألیفات آن ها بفرمایید؟

از سال 78 که به صورت جدی کار شعر را با انجمن شعر و ادب بیدل شهرستان مینودشت آغاز کردم تا حالا که دارم به سؤالات شما پاسخ می دهم؛ بانوان شاعر متعددی را می شناسم که پیش از من و هم زمان با من، در کار سرایش شعر بودند و در دهه های 70 و 80 از بهترین شاعران استان و کشور محسوب می شدند، اما این روزها خبری از آن ها ندارم و یا دیگر سال هاست شعر تازه ای از آن ها نشنیده ام.

یادم می آید در جشنواره شعر دانش آموزی کشور که در دهه 70 بسیار رونق داشت، تنها شهری از استانمان که دو برگزیده داشت، مینودشت بود و ما تنها غزل سرایان تیم اعزامی به جشنواره بودیم. این هم یکی دیگر از مصداق های شاخص اهمیت شعر بانوان و بالا بودن سطح شعر آن ها در آن موقع بود؛ اما متأسفانه غیر از آثاری که از بنده به چاپ رسیده کار چاپ شده ای از بانوان شهرم در دست نیست.

آن روزها به دلیل سخت گیری ها و محدودیت های فرهنگی که نسبت به محافل هنری مختلط وجود داشت حضور خانم ها اندک بود اما به جرئت می توانم بگویم حضورشان بسیار بهتر و مؤثرتر از امروز بود. تعداد اندکی را در جلسات می دیدیم اما آن ها کسانی بودند که دغدغه شان فقط و فقط شعر بود و اگر جز این بود خیلی زود از گردونه اصلی خارج می شدند و نوشته های خوب و بدشان هم به دست فراموشی سپرده می شد.

آن سال ها برای تداوم شعر مجبور بودیم خیلی رعایت کنیم و باوجود مخالفتی که با نگرش های فرهنگی غلط داشتیم، اما سعی می کردیم حواسمان بیشتر جمع باشد تا از آنچه دوست داریم محروم نشویم و به قولی شعر بدنام نگردد و شاعران را با برچسب های منفی در جامعه تعریف ننمایند.

قبل از هر چیز یک مطلب را عرض کنم ؛ آن سال ها نام یک شاعر مرد یا زن را می شنیدیم و در روزنامه ها و مجلات شعرهایش را می خواندیم اما با چهره اش خیلی آشنا نبودیم مگر در حد یک عکس پرسنلی در ستون ادبی یک مجله. به باور من آن روزها تنها چیزی که باعث دیده شدن و برجستگی نام یک شاعر در عرصه شعر می شد تنها و تنها ارزش و درجه شعر او بود نه این چیزهایی که امروز به مدد فضای مجازی به ملاک های ارزیابی افزوده شده و این آسیب البته که جنسیت بردار نیست اما با توجه به نگرش فرهنگی حاکم در ایران، بیشتر متوجه خانم ها است و همین دلایل گاه یک شاعر بی مایه ازنظر شعری را به یک چهره ادبی کاذب تبدیل می نماید که قطعاً در درازمدت اثری از او باقی نخواهد ماند و بالعکس.

چندی پیش دکتر روح انگیز کراچی، پژوهشگر شعر و ادبیات فارسی مطرح داشت که هشت هزار شاعر مرد در تاریخ ادبیات ایران شناخته شده اند اما آمار؛ تنها 400 شاعر زن را در تاریخ شعر ایران نشان می دهد. نظر شما چیست و چرا چنین است و باید برای مانایی نام و آثار شاعران بانو در تاریخ ادبیات چه گردد؟

بسیاری از شاعران که اهل خودنمایی های بی دلیل نیستند را در مقاطعی کمتر معرفی می نمایند و ازاین روی چه شعرهای ارزشمندی در پستوی خانه ها خاک می خورند و ازنظرها دور می ماند. اما درباره تعداد زنان شاعر؛ تعداد شاعران زن در هر دوره ای به نسبت مردان کمتر بوده و هست و با یک تحلیل سرانگشتی می توانیم دلیلش را در عمیق ترین نقطه فرهنگ و ساده ترین رکن خلقت پیدا کنیم. آفرینش یک مقوله ذاتی است و به اقتضای جنس او قراردادهای زیستی او تعریف شده است و هر جای جهان بروی همین تعاریف وجود دارد؛ اما فرهنگ، قراردادهایی است که ساخته نگرش های بشری است و در اقلیم های مختلف متغیر است.

فرهنگ و آداب و رسومی که در اقلیم های مختلف، کم یا زیاد، وجود دارد و همیشه در لایه های مختلف نگرش ما در حال تکاپوست هرچند در سطح کوچک تر و ضعیف تر آن؛ از زاویه خلقت که به ماجرا نگاه کنیم، هر زنی در باور خودش، زن بودنش را با مادرانگی ها و همسرانگی ها و دخترانگی هایش عجین می بیند و در بسیاری از مقاطع زندگی اش در حال مراعات کردن یکی از نقش هایی که به او محول شده است.

زن در جامعه اش با چهارچوب هایی روبرو است که انگشت اشاره بیش از مردان به سمت زنان جامعه نشانه رفته است و این تعهدات ریشه دار گاه باعث دور شدن بانوان از استعدادهایشان می گردد و من بسیاری از شاعران توانمند را می شناسم که به دلیل همین مشغله ها و باورها از حضور در جوامع ادبی دور هستند.

برویم به گذشته؛ چرا از رابعه قزداری، از مهستی گنجوی و خیلی از شاعران زن شعرهای اندکی باقیمانده؛ بروید زندگی شان را مطالعه کنید. ببینید تاوان سرودن و شاعرانه زیستن را چگونه پرداختند. آن وقت متوجه می شوید چرا از ابتدای تاریخ تعداد زنان در جوامع هنری کمتر بوده و چرا این عزم و شوریدگی برای همه زنان جذابیت نداشته است. تا جایی که گاه حتی اسمی از آن ها هم به میان نیامده و چه بسا شاعران زنی که شاید ما نامی از آن ها را نشنیده ایم.

به همین دلایلی که عرض کردم و با تمام این اوصاف؛ هیچ دلیل مطلقی درباره اینکه چرا یک زن شاعر شد، چرا شاعر ماند و چرا شعر را ادامه نداد وجود ندارد؛ اما هزار و یک دلیل هم در کنار هم نشسته اند تا حال یک زن با سرودن شعر بهتر گردد و یک روز با نسرودنش؛ اما یک چیز که یقین دارم در آن ها هیچ گاه انتها نخواهد داشت؛ شاعرانه زیستن است و تفکری که از وجود آن ها متولد می گردد.

به نظر شما شرایط شعر کشور هم اکنون چگونه است؟

شاید این روزها از خیلی ها درباره شعر معاصر این تعاریف را بشنوید که شعر بحران زده است، شعر هم بازیچه شده، از شعر دیگر چیزی نمانده است و خیلی ها به عنوان شاعر لگدهای آخر را به آن می زنند و خیلی حرف های ناامیدنماینده دیگر ...اما من می گویم شعر در حال آزمون وخطاست و تنها کسی که می تواند کمکش کند خود شعر است.

هرگاه صدای بحران را می شنوم برایم نوید تحول را دارد و ایمان دارم هرگاه چیزی به غایت دچار بحران و به هم ریختگی نگردد به یک نظام درست هم نخواهد رسید.

بحران یعنی چالش! یعنی تقاضا برای یافتن راه درست! یعنی دست و ما زدن برای نجات! این صدای بحران زده نه فقط در شعر که از وادی تمام هنرها به گوش می رسد و بی شک صدای زمانه است که در کالبد هنر پیچیده است.

پس عجیب نیست، وقتی بشر در زمانه ای پر از تشویش و به هم ریختگی نفس می کشد، صدایش هم بحران زده خواهد بود. این به هم ریختگی در همه وجوه شعری نمودار است. فضای شعر پر است از هجوم! هجوم قوالب شعری نوظهور، سبک های نو پیدا، فردیت های هیجان زده، ابتذال و شوریدگی، هنجارستیزی هایی بی هدف، مریدانی بدون مراد و رهبرانی بدون برنامه! باوجوداین هجمه ها، شعر خالی شده است از آرامش، زیبا دیدن، امید، ایمان، پایبندی به اصول! و این ها همه زبان آدم هایی است که گرد خود می چرخند و حرف های تازه ای برای گفتن دارند اما هنوز راهش را پیدا نکرده اند و این برهه از ادبیات را قطعاً زمان بهتر از ما قضاوت خواهد نمود. بی شک ادبیات به نجات دهندگانی خیلی قوی تر نیاز دارد که پرچم داران احزاب ادبی مستقل و تعریف شده ای در آینده باشند.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران

به "مجبور بودیم خیلی رعایت کنیم" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "مجبور بودیم خیلی رعایت کنیم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید